گامی چند ...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

گامی چند ...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

برو مقصود از آن گفتار دریاب

اگر بینى در این دیوان اشعار
خرابات و خراباتى و خمار

بت و زنار و تسبیح و چلیپا
مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا

شراب و شاهد و شمع و شبستان
خروش و بربط و آواز مستان

مى و میخانه و رند خرابات
حریف و ساقى و نرد و مناجات

نواى ارغنون و ناله نى
صبوح و مجلس و جام پیاپى

خم و جام و سبوى مى فروشى
حریفى کردن اندر باده نوشى

ز مسجد سوى میخانه دویدن
در آنجا مدتى چند آرمیدن

گرو کردن پیاله خویشتن را
نهادن بر سر مى جان و تن را

گل و گلزار و سرو و باغ و لاله
حدیث ‏شبنم و باران و ژاله

خط و خال و قد و بالا و ابرو
عذار و عارض و رخسار و گیسو

لب و دندان و چشم شوخ و سر مست
سر و پا و میان و پنجه و دست

مشو زنهار از این گفتار در تاب
برو مقصود از آن گفتار دریاب

مپیچ اندر سر و پاى عبارت
اگر هستى ز ارباب اشارت

نظر را نغز کن تا نغز بینى
گذر از پوست کن تا مغز بینى

نظر گر بر ندارى از ظواهر
کجا گردى ز ارباب سرائر

چو هر یک را از این الفاظ جانى است
به زیر هر یک از اینها جهانى است

تو جانش را طلب از جسم بگذر
مسمى جوى باش از اسم بگذر

فرو مگذار چیزى از دقایق
که تا باشى ز اصحاب حقایق

دیباچه دیوان شمس الدین مغربى
(در گذشته در قرن نهم هجرى)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد