گامی چند ...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

گامی چند ...

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

محنت دنیا نبود پایدار

بی گنهی نزد شهی محتشم
گشت به قتل چو خودی ، متهم

گفت که تا پرده ز کارش کشند
بر سر بازار به دارش کشند

چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد توکلت علی الله گفت

با لب خندان چو گل نوبهار
گشت روان رقص کنان
  سوی دار

گفت در آن ره ز رفیقان بسی
که ای شده بازیچه ی طفلان بسی

دار نگر، خنده ی بسیار چیست؟
خنده در این راه سزاوار نیست

گفت که ای غافل از انجام کار
محنت دنیا نبود پایدار

چون که دهد جام فنا ساقیم
یک نفس از عمر بود باقیم

این نفسی را که نیابم دگر
حیف بود گر به غم آرم به سر

نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ http://deleasemooni.blogsky.com

خیلی قشنگ بود
خوشحال میشم به منم سر بزنی و نظراتم بگی

منوچهر - احتشامی دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:49 ب.ظ

این شعر در دستور زبان فارسی نوشته استاد میرزا عبدالعظیم قریب امده بود و نوشته بود گوینده شعر معلوم نیست . البته شعر انچه بخاطر من مانده دنباله داشت و شاه که دید متهم می خندد اورا بنزد خود خواند و شرح حال اورا جویا شد معلوم شد بیگناه است و او را ازاد کردند .خوب بود بقیه شعر هم اورده شود

منتظر شنبه 13 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ب.ظ

جام فنا نه و جام بقا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد