چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
برو کار میکن، مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانی است کار
------------------------------
جدا شد یکی چشمه ازکوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
ادامه مطلب ...
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
ادامه مطلب ...
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یا رب به محمد و علی و زهرا
یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا
بیمنت خلق یا علی الاعلا
ادامه مطلب ...
بندگی کن، تا که سلطانت کنند
تن رها کن، تا همه جانت کنند
خوی حیوانی، سزاوار تو نیست
ترک این خو کن، که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم مخواه
درد پیدا کن، که درمانت کنند
ادامه مطلب ...
بی گنهی نزد شهی محتشم
گشت به قتل چو خودی ، متهم
گفت که تا پرده ز کارش کشند
بر سر بازار به دارش کشند
چون سخن از دار و رسن شاه گفت
مرد توکلت علی الله گفت
ادامه مطلب ...
اگر بینى در این دیوان اشعار
خرابات و خراباتى و خمار
بت و زنار و تسبیح و چلیپا
مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا
شراب و شاهد و شمع و شبستان
خروش و بربط و آواز مستان
مى و میخانه و رند خرابات
حریف و ساقى و نرد و مناجات